جدول جو
جدول جو

معنی انتقام کردن - جستجوی لغت در جدول جو

انتقام کردن
(مُ خالْ لَ)
مکافات کردن:
سفیه را بسفاهت جواب بازمده
ز بیوفا بوفا انتقام باید کرد.
ناصرخسرو.
هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد
ز دست دوست نشاید که انتقام کنند.
سعدی، چیره گردیدن اسب برفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). انتهب الفرس الشوط، چیره شدن برآن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ لَ مَ)
جابجا شدن. منتقل شدن:
پس این مملکت را نباشد زوال
ز ملکی بملکی کند انتقال.
(بوستان).
، منسوب شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بکسی نسبت یافتن. (آنندراج) (از غیاث اللغات). انتساب و اعتزاء. (از اقرب الموارد) ، پریدن باز از جایی بجایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، افزون شدن و بالیدگی، و بعضی مردم که بمعنی پر و مملو گویند غلط است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ عَ)
عیب گرفتن، گسسته شدن رسن و پیمان. (منتهی الارب) (از آنندراج). گسسته شدن ریسمان و پیمان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). گسسته شدن ریسمان و جز آن. (از اقرب الموارد). در لغت شکسته شدن عهد است، در اصطلاح نجوم قدیم، چون کوکبی سریعالسیر خواهد که به کوکبی بطی ٔ متصل شود و چون نزدیک شود تغییر در جهت حرکت دهد یعنی مثلاً اگر مستقیم است راجع و اگر راجع است مستقیم گردد و اتصال صورت نبندد. این واقعه را انتکاث گویند. (یادداشت مؤلف). و اما انتکاث تفسیرش شکافتن است و معنیش آن است که سفلی آهنگ پیوند علوی کند و پیش از آنکه تمام شود این سفلی راجع شود و بازگردد و آن پیوند شکافته آید. (التفهیم ابوریحان بیرونی ص 494). در اصطلاح منجمان نوعی است از انواع اتصالات، گفته اند که چون کوکب متوجه بنظر یا تناظر یا محاسده به یکی از عقدتین بودپیش از تمام اتصال یک کوکب راجع یا مستقیم یا بطی ٔ یا سریع شود و آن نظر یا تناظر یا محاسده باطل شود یعنی کوکب بحد اتمام نظر یا تناظر یا محاسده نرسد آن بطلان را انتکاث گویند و با نیرین انتکاث نیفتد. (از توضیح التقویم از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1375)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتقام کشیدن
تصویر انتقام کشیدن
کینه توختن کینیدن
فرهنگ لغت هوشیار
برچیدن برگرفتن فراستانی گرد آوردن دست یافتن چیدن بر چیدن، اقتباس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقامت کردن
تصویر استقامت کردن
ایستیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احترام کردن
تصویر احترام کردن
یاشتن سناییدن فرنامیدن نواختن کسی یا چیزی را گرامی و بزرگ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسام کردن
تصویر ابتسام کردن
تبسم کردن شکر خند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتخاب کردن
تصویر انتخاب کردن
ویچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
در گذشتن مردن، به جای دگر رفتن از جایی بجایی رفتن، مردن در گذشتن، کارمندی را از وزارتخانه اداره یا دایره ای بوزارتخانه اداره یا دایره دیگر فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
عیب گرفتن، نقد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتخاب کردن
تصویر انتخاب کردن
برگزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
خرده گیری، خرده گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
لانتقاد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
Censure, Criticize, Critique, Slate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
réprimander, critiquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
تنقید کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
осуждать , критиковать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
tadeln, kritisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
засуджувати , критикувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
krytykować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
kemea, kukosoa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
সমালোচনা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
censurar, criticar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
kınamak, eleştirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
비난하다 , 비판하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
非難する , 批判する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
לגנות , לבקר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
mengkritik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
ติเตียน , วิจารณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
censureren, bekritiseren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
censurar, criticar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
censurare, criticare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
आलोचना करना
دیکشنری فارسی به هندی